***قبولم نمیكند***

خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند

سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند



عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار

این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند



ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت

عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند



این چندمین شب است که بیدار مانده ام

آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند



بیتاب از تو گفتنم آوخ که قرنهاست

آن لحظه های ناب قبولم نمی کند



گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی

با این عطش سراب قبولم نمی کند



بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام

حق دارد آفتاب قبولم نمی کند




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: